خلاصه قسمت76 (بعدي) افسانه جومونگ
نوشته شده توسط : سهراب امپراطور دخترا
جومونگ و افرادش دم دروازه بويو توسط نارو و افرادش خلع سلاح ميشن و بعد وارد قصر ميشن و تسو هم به استقبال اونا مياد

ملکه هم وقتي باخبر ميشه که جچومونگ اينجاست تصميم ميگيره بره پيش تسو و باهاش حرف بزنه که يکدفعه حالش بد ميشه و ميفته زمين



جومونگ ميره پيش امپراطور و امپراطور هم بهش ميگه مگه عقلت رو از دست دادي که پا شدي اومدي اينجا تسو ممکنه تو رو بکشه که جومونگ جواب ميده من اينجام تا براي اتحاد گوگوريو و بويو پيشنهاد به تسو بدم چون از دشمني بويو و گوگوريو فقط هان داره سود ميبره . امپراطور هم ميگه من که ديگه شاه نيستم پس بايد هر چي ميخواي بگي رو به تسو بگي




تسو با وزرا يه جلسه ميذاره و در اون جلسه وزير خارجه ميگه فرستاده ي هان هم به زودي ميرسه اگه اونا جوموگ رو انجا ببينن ديگه واقعا ما دشمن اونها حساب ميشيم که وزير اعظم ميگه فعلا گوگوريو براي بويو يشتر سود داره پس ايد با اونا متحد بشيم و درحال بحث کردن در مورد اين چيزا هستن که نارو مياد و ميگه ملکه به شدت حالش بده



تسو هم ميره ملاقات مادرش . سولان هم وقتي جومونگ رودر قصر ميبينه ميگه ممکنه تسو بخواد با اون متحد بشه ولي بازم اون پدر منو کشته پس بايد اماده بشيم تا سر فرصت جومونگ رو بکشيم !! ...





يوري ميره و براي مسابقات شمشير زني ثبت نام ميکنه که يکدفعه شاهزاده بي ريواز راه ميرسته يوري هم که قبلا يه درگيري مختصري با اون داشته تند از اونجا دور ميشه



خبر شرکت کردن شاهزاده بي ريو در مسابقات شمشير زني رو نارو به تسو ميده اون هم مگه يکي از حرفه اي ترين محافظاي گارد سلطنتي رو بذار تا در اين مسابقه شرکن کنه اخه هر طوري هست نبايد بزاريم پسر جومونگ در اين مسابقه ها برنده بشه



ماجين خبر حضور جومونگ در جشن بويو رو به يونگ پو ميده اونم تند ميره سر راهه ماهوانگ رو ميگيره و ميگه شما نبايد به اونجا بريد چون تسو به احتمال زياد ميخواد با جومونگ متحد بشه که ماهوانگ جواب ميده اگه اونا با هم متحد بشن هم با زم من ترسي ندارم چون ارتش ما درحالت اماده باشه ...


ماهوانگ مياد بويو و ميره پيش تسو و ميگه شنيدم جومونگ اينجاست حواست رو جمع کن که اگه با گوگوريو متحد بشي هان هر دوتون رو نابود ميکنه



يوري هم در حال مبارزه با يکي از رقيباش در گروه خودش است که شاهزاده بي ريو هم داره اونو تماشا ميکنه . يوري مسابقه رو ميبره و بي ريو مياد جلو و ميگه منو که شناختي ؟ خواهش ميکنمتا دور اخر دووم بيار چون اونجا ميتونم باهات تسويه حساب کنم

يوري و بي ريو همه ي رقيباي خودشون رو شکست ميدن و هر دو به دور نهايي ميرسن

يکي از محافظا هم مياد پيش نارو ميگه بدبخت شديم چون محافظ سلطنتي ما نتونست به مرحله نهايي برسه ولي جاي نگراني نيست چون يکي از دو نفري که به دور نهايي رسيده اسمش سان چانگه هست و اهل بويو

يوري هم ميره پيش مادرش و ميگه من بايد مقابل همه ي اعضاي سلطنتي با شاهزاده بي ريو از گوگوريو مبارزه کنم . س.يا هم با شنيدن اين خبر دلش ميلرزه چون بلاخره اين دوتا برادر هستن




صبح سر ميرسه و گوگوا تسو رو احضار ميکنه و ميگه من بعد از اين مراسم ميخوام قصر رو ترک کنم و بقيه عمرم رو در ميان مردو و در شهر هاي ديگه زندگي کنم تسو هم اول مخالفت ميکنه ولي بعد قبول ميکنه





مراسم شروع ميشه  و اول ازهمه تسو همراه با سولان مياد وتاج گذاري ميکنهو بعد ازاون همه جمع ميشن و منتظر انجام مسابقه نهايي ميشن



مسابقه شروع ميشه و تسو دوست داره که يکي از اهالي بويو يعني يوري برنده بشه و جومونگ هم دوست داره پسرش جلوي اين جمعيت ضايع نشه
وسط مسابقه سويا يي که براي تشويق يوري اومده چشمش به جومونگ ميفته و گريش ميفته و جومونگ هم ناگهان اونو درميان جمعيت ميبينه و به اويي و موگول دستور ميده برن و پيداش کنن و لي سويا خودشون در ميان جمعيت پنهان ميکنه



و در اخر يوري  با همون سبک خاصي که داره بي ريو رو به زمين ميزنه و مبارزه رو ميبره تسو هم کلي خوشحال ميشه و ميزنه زير خنده




بي ريو هم بعد از مسابقه مياد پيش جومونگ و ازش عذر خواهي ميکنه و اون طرف تسو هم يوري رو دعوت ميکنه و با هم يه صفايي ميکنن و در اخر هم تسو دستور ميده يوري رو جزو اعضاي گارد سلطنتي کنن





ماهوانگ هم داره در مورد مشکل به وجود ا.ومدن احتمالي اتحاد بين گوگوريو و بويو صحبت ميکنه که يونگ پو ميگه الان جومونگ و افرادش هيچ سلاحي ندارن ما بايد با کشتن جومونگ خودمون از شر اين مشکلات خلاص کنيم



جومونگ ميره پيش تسو و پيشنهادش رو براي متحد شدن با بويو مطرح ميکنه اونم ميگه من بايد فکرامو بکنم ؟




شب يوري ميره پيش مادرش و ميگه که من چکاره شدم سويا هم ميگه حالا که تو ميتوني تو قصر رفت و امد کني بايد به قصرزن دوم امپراطور بري و زير يکي از ستونهاي اون يه شمشير شکسته هست که تو بايد پيداش کني ؟




جومونگ هم افرادش رو احضار ميکنه و ميگه حالا که ما در بويو هستيم بهتره يه سري هم به کوهستان چان مو بزنيم چون من پدرم اونجاست

صبح ميشه و جومونگ و افرادش قصر رو ترک ميکنن و به طرف کوهستان چان مو ميرن نارو هم سانگ چان { همون يوري خودمون } روميفرسته دنبالشون تا ببينه اونا ميخوان چيکار کنن !؟

جومونگ و يارانش به کوهستا چان مو ميرسن و جومونگ اونجا همنطور قدم ميزنه و به ياد همه ي خاطراتش با پدرش هموسو ميفته و گريه مکنه يوري هم داره اون رو از پشت سر از مياد علف ها تماشا ميکنه که اويي از پشت سر شمشير رو ميذاره بيخ گلوش و اونو ميبره پيش جومونگ



افرادش جومونگ هم از اون سوال جواب مکنن که تو رو تسو فرستاده و تسو ميخواد فرمانده جومونگ رو بکشه ؟ ولي يوري هيچي نميگه و جومونگ هم به اون نگاه ميکنه و ميگه ميتوني از اينجا بري



يوري وقتي داره برميگرده سر راه ميبينه يه عده سرباز دارن از ميان جنگل به طرف کوهستان چان مو ميرن براي همين يوري برميگردهکه بهشون اطلاع بده ولي جومونگ و افرادش اونجا رو ترک کردن و در راه برگشتن به قصر بويو هستن که سربازا بهشون حمله ميکنن

و در بين جنگ يوري هم اونا رو پيدا ميکنه و بهشون ملحق ميشه و شروع به کشتن راهزنها ميکنه  که در حين جنگيدن يوري و جومونگ به هم تکيه ميدن و ...

نظر...نظر...نظر...نظر...نظر...نظر بدين





:: بازدید از این مطلب : 206
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 14 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: